۱۳۸۹ خرداد ۶, پنجشنبه

وبلاگ احمد پوری

امروز وبلاگ احمد پوری را کشف کردم. نمی دانستم او مشغول نوشتن در فضای مجازی است. وبلاگ مثل خود او و کتابهایش پر است از صمیمیت. نمی دانم این احساس پر از محبت را چگونه از پس قالب استاندارد وبلاگ توانسته منتقل کند. شاید هم توهم من باشد اما بیشتر فکر میکنم بخاطر اشعاری است که انتخاب میکند.
يادداشت هاي احمد پوري

۱۳۸۹ خرداد ۳, دوشنبه

بوی خون

عسل وحشی بوی آزادی می‌دهد
خاک بوی خورشید
دهان زن بوی بنفشه
و طلا هیچ عطری ندارد


بوی آب بوی میخک است
بوی سیب بوی عشق


همه دریافتیم اما، که همیشه ی خدا
خون فقط بوی خون می‌دهد.

آنا آخماتووا، ترجمه شده توسط آزاده کامیار

حاشیه: وقتی یک انسان را میکشند دلیلش هرچه میخواهد باشد قتلی اتفاق افتاده است یعنی انسانی جان خود را از دست داده است. دوست دارم این شعر آخماتووا را به کسانی هدیه کنم که برای حفظ جان انسانها و برای پایان جنگها و برای برداشته شدن مجازات اعدام تلاش میکنند.
از آزاده کامیار و سایت http://www.poets.ir/ هم بخاطر این شعر فوق العاده متشکرم.

۱۳۸۹ خرداد ۲, یکشنبه

دوم خرداد هزارو سیصد و هفتاد و شش

آنروز ها در تبریز زندگی میکردم. پانزده سال داشتم و نمیتوانستم در انتخابات شرکت کنم. چیز کمی از سیاست میدانستم. یادم هست که همه از خاتمی صحبت میکردند. و اینکه وی از آزادی های بیشتر گفته است. از حقوق مردم گفته است. و اینکه رقیب او ناطق نوری اگر رئیس جمهور بشود اجازه نمیدهد دیگر کسی نفس راحت بکشد. صحبت از محدودیت بیشتر برای دختر ها بود. صحبت از خفقان سیاسی بیشتر بود. خلاصه رای به خاتمی نه به دیکتاتوری است. یادم میاید یک راننده تاکسی میگفت مملکت را رفسنجانی نگه داشته بود او که برود معلوم نیست چه بر سر ما میاید. در کوچه و خیابان میگفتند رفسنجانی از خاتمی حمایت کرده و خامنه ای از ناطق. من چیز زیادی نمی فهمیدم اما هر کسی را میشناختم میخواست به خاتمی رای بدهد. و نتیجه انتخابات اینطوری شد:
سید محمد خاتمی ۲۰۰۷۸۱۷۸ رأی (۶۹٪)
علی‌اکبر ناطق نوری ۷۲۴۲۸۵۹ رأی
رضا زواره‌ای ۷۷۱۴۶۰ رأی
محمد محمدی ری‌شهری ۶۷۸۳۱ رأی
همه خوشحال بودند و امیدی نو پیدا شده بود. صحبت از حماسه بود!
اما در همان حال صحبتهای نگران کننده ای نیز شنیده میشد. میخواهند کودتا کنند!
بعدها بهزاد نبوی می گفت: " شب دوم خرداد زمانی که نتایج انتخابات معلوم ولی هنوز اعلام نشده بود، جماعتی از مخالفان اصلاحات پیشنهاد می‌کردند که همان شب حدود دو هزار نفر دستگیر شوند و نتایج آرا هم به گونه‌ای دیگر اعلام شود."
بعضیها صحبت از یک نه بزرگ به جمهوری اسلامی میکردند و بعضیها رای به خاتمی را رای به نظام میدانستند. تا جایی که رهبر نیز موضع گرفت و گفت:  "گفتند که اين انتخابات، اعتراض است! چه اعتراضي؟! اکثريت بيست ميليوني مردم، به چه کسي رأي دادند؟ شعارهاي رئيس جمهور منتخب مگر چيست؟ شعارهاي رئيس جمهور منتخب، نظم و قانون و رفع تبعيض و گسترش عدالت اجتماعي و به طرف اهداف اسلامي و انقلابي رفتن و پيروي از وصاياي امام بزرگوار است. آيا اينها مخالفت با نظام اسلامي است؟! اينها شعارهاي نظام اسلامي است. مردم اينها را دوست مي‏دارند. دشمن منتظر نشسته است که ببيند در جمهوري اسلامي چه حادثه کوچکي ممکن است اتّفاق بيفتد، تا بشود با صد من سريشم، چيز بدي را به آن چسباند و براي مردم ما تلخ کرد و چهره ملت ايران را در دنيا مشوّه نمود."
سالها گذشته از آن روزها و تنها تاریخ مانده است. امروز سیزدهمین سالگرد دوم خرداد بود. خاتمی و یارانش از قدرت رانده شده اند و در دل مردم از آن امید ها خبری نیست. کار بجای رسیده که رفسنحانی هم شده همدست اپوزیسیون و دولت احمدی نژاد همان برنامه ها را میخواهد اجرا کند که قرار بود ناطق نوری انجام دهد. جالب است که ناطق نوری هم دیگر چندان خودی محسوب نمیشود. روزگار غریبیست نازنین!


۱۳۸۹ خرداد ۱, شنبه

ملاصدرا ; آخرین فیلسوف تاریخ ایران

ملاصدرا آخرین فیلسوف تاریخ ایران است و پس از او امتناع اندیشه سیاسی داشته ایم. به تعبیری هیچ اندیشمند مهم و اثر گذاری نداشته ایم. دکتر سید جواد طباطبایی معتقد است، با کسترش نفوذ عرفان زاهدانه و بدلایل سیاسی همچون یورش مغول ها، اندیشه ایرانی دچار زوال شده است. او معتقد است با ملاصدرا اندیشه سیاسی در ایران زمین به اوج زوال خود میرسد.
صدرالدین محمد بن ابراهیم قوام شیرازی معروف به مُلاصَدرا و صدرالمتالهین متأله و فیلسوف ایرانی و شیعه و یکی از بزرگ‌ترین فیلسوفان جهان اسلام در سدهٔ یازدهم هجری قمری و بنیان‌گذار حکمت متعالیه است.
مکتب ملاصدرا که حکمت متعالیه نامیده می‌شود، بر اصل «وجود» و تمایز آن از «ماهیت» استوار است. پیش از ملاصدرا فیلسوفان قادر به فهم تفاوت این دو نبودند، اما ملاصدرا مرز این دو مفهوم را به خوبی روشن نمود. بنابر دیدگاه او، بدیهی‌ترین مسئلهٔ جهان، مسئلهٔ وجود یا هستی است که ما با علم حضوری و دریافت درونی خود آن‌را درک کرده و نیازی به اثبات آن نداریم. اما ماهیت آن چیزی است که سبب گوناگونی و تکثر پدیده‌ها می‌شود و به هر وجود قالبی ویژه می‌بخشد. همهٔ پدیده‌های جهان در یک اصل مشترکند که همان «وجود» نام دارد و وجود یگانه‌است زیرا از هستی‌بخش (یعنی خداوند یگانه) سرچشمه گرفته، اما ویژگی‌های هر یک از این پدیده‌ها از تفاوت میان ذات و ماهیت آن‌ها حکایت دارد. برابر این دیدگاه، اصل بر وجود اشیاء است و ماهیت معلول وجود به شمار می‌آید.
آیت الله جوادی آملی ، قائل به این است که حکمت متعالیه، سیاست متعالیه را به همراه خود دارد. به قول ایشان، اعتلای سیاست متعالیه به استناد تعالی حکمت متعالیه است و تعالی این حکمت، رهین طرح حدود و اوساطی است که نیازهای دنیوی و اخروی را تأمین می کند. انسان، چه فرد و چه جمع، چه در دنیا و چه در آخرت، به رهبر و قانون نیازمند است(سیاست متعالیه از منظر حکمت متعالیه / شریف لک زایی).
صدرا در مبدأ و معاد قائل به این است که علما، وسايط بين انبيا و مردم هستند و در شواهد الربوبيه مى گويد مجتهدان، اين سمت را برعهده دارند.(آیت الله جوادی)
نظریه ولایت فقیه از اینجا استخراج میشود و به همین دلیل ملاصدرا به نظریه پرداز رسمی حکومتی تبذیل شده است.و امروز یعنی اول خرداد روز بزرگداشت ملاصدرا نامگذاری شده است. این نوشته مرا به یاد نظریه فیلسوف شاه افلاطون انداخت و شاید در مطلب بعدی چیزی در مورد آن نظریه نوشتم.
از مطالب این سایتها استفاده شده است: سایت سخن کوتاه/ سایت فرهنگی نیلوفر / ویکی پدیا

۱۳۸۹ اردیبهشت ۳۰, پنجشنبه

روزی که سلطان دیوانه شد

ظلم آباد شهری است در قرن بیست و یکم یا چهاردهم، یا شاید هم سیزدهم. حالا قرنش خیلی فرق نمیکند همینقدر میدانم که شهر مدرنی محسوب میشود چون تا دلتان بخواهد دود آلود است. همه شهروندانش تلفن همراه دارند و بخش عمده ای از عمر خود را پشت ترافیک می گذرانند. این شهر البته برج بارو هم بسیار دارد طوریکه آدم احساس میکند شهری باشد در قرون وسطی. البته اینجا چیپس و پفکش هم که مدرن باشد حکومتش خیلی مدرن نیست. یعنی که ظلم آباد ما هنوز هم سلطان نشین است و یک چماق بزرگ هم درست وسط شهر نصب شده که از همه برج ها بلند تر است و یک حسی در من ایجاد میکند که انگاری هر لحظه ممکن است این باطوم بزرگ روی سرم فرود بیاید.
داستانهای ظلم آباد بسیار جذاب است. آنقدر که بنگاههای خبر فروشی دنیا این چند سال بیشترین فروششان از همین جا بوده است. از وقتی که سلطان جدید شهر دیوانه شد هر روز اخبار داغی از اوضاع ظلم آباد در سراسر جهان به فروش میرسد. یعنی در این اوضاع رکود اقتصادی سبب رونق بازار خبر شده است.
از وقتیکه سلطان دیوانه شده یک دلقک را نخست وزیر خودش کرده و از آنجایی که خیلی آدم با هوشی است تشخیص داده که دشمن ظلم آباد کتاب و تحصیل است. پس دستور داده معلمها را اعدام، اساتید دانشگاه را باز نشسته و دانشجو ها را زندانی کنند. ظرفیت دانشگاه ها را کاهش داده و دست نیروهای نظامی را در همه بخشهای جامعه باز کنند. مجسمه های مفاخیر و شعرای شهر را جمع آوری کرده و انتشاراتی ها را از نمایشگاه کتاب بیرون کنند. افراد باسواد را از کشور فراری داده و قاتلان حرفه ای را به کشور باز گردانند. خلاصه که داستان این ظلم آباد دارد کم کم شبیه داستان آن مار دوش میشود و از آنجایی که همه آن داستان را شنیده اند لزومی ندارد من داستانم را تا آخر ادامه دهم. برای آن دسته از مخاطبان وبلاگ هم که احیانا هنوز متوجه نشده اند که آخر داستان چه میشود توصیه میکنم داستان کاوه آهنگر و ضحاک مار دوش را بخوانند و ما را از تکرار مکررات این دفعه معاف کنند.

با تشکر
نویسنده ناکام ( این هم نشد که یه داستان بشه)

۱۳۸۹ اردیبهشت ۲۵, شنبه

خشونت دينی در ايران معاصر

خشونت دينی به شيوه ای که از دهه ی چهل تا به امروز در ايران شاهد آن هستيم، در نوع خود در تاريخ جامعه ی ما، امری تازه و بی نظير محسوب می شود. در حوزه ی دين، برای اولين بار، نه متوليان رسمی و سنتی دين بلکه "روشنفکران دينی" بودند که خشونت را در پهنه ی زندگی عمومی و اجتماعی تئوريزه کردند و از طريق ايجاد پيوند ميان خشونت با مفاهيم اسلام شيعی، استفاده ی ابزاری از آن را به مثابه يکی از مهمترين روش های مبارزه با استبداد سياسی، فراهم آوردند. يکی از مهمترين پی آمدهای انتقال مفاهيم دينی به دنيای سياست که با خلق ايدئولوژی اسلامی ممکن شد، فراهم آوردن شرايطی بود که در آن استفاده از خشونت به مثابه ابزاری برای دست يابی به اهداف سياسی ميسر گرديد. در واقع می توان مهمترين وظيفه ی ايدئولوژی اسلامی در اين زمينه را ايجاد مشروعيت برای استفاده ی عقلانی و ابزاری از خشونت دانست.

۱۳۸۹ اردیبهشت ۲۲, چهارشنبه

تقدیم به مقام معلم : به یاد فرزاد کمانگر و دیگر شهیدان راه سبز آزادی

حس مسئولیت درس امروز کلاس است عزیز
حرف حق را باید گفت
حرف حق را آری
حرف مفقود الفبای جهان
قبل از" آ " می آید
قبل از آزادی
یعنی
حرف اول این است
حرف حق را باید گفت همه مسئولیم.

۱۳۸۹ اردیبهشت ۲۰, دوشنبه

خبر کوتاه بود : - " اعدام شان کردند "

خبر کوتاه بود : - " اعدام شان کردند "
خروش ِ دخترک برخاست
لبش لرزید
دو چشم ِ خسته اش از اشک پر شد
گریه را سر داد ...
و من با کوششی پر درد اشکم را نهان کردم-
چرا اعدامشان کردند ؟
می پرسد ز من با چشم ِ اشک آلود
چرا اعدام شان کردند ؟
عزیزم دخترم !آنجا ، شگفت انگیز دنیایی ست :
دروغ و دشمتی فرمانروایی می کند آنجا
طلا ، این کیمیای خون ِ انسان هاخدایی می کند آنجا
شگفت انگیز دنیایی که همچون قرن های دور
هنوز از ننگ ِ آزار ِ سیاهان دامن آلوده ست
در آنجا حق و انسان حرف هایی پوچ و بیهوده ست
در آنجا رهزنی ، آدمکشی ، خونریزی آزاد است
و دست و پای آزادی ست در زنجیر
عزیزم دخترم !آنان
برای دشمنی با من
برای دشمنی با تو
برای دشمنی با راستی
اعدام شان کردند
و هنگامی که یاران با سرود ِ زندگی بر لب به سوی مرگ می رفتند
امیدی آشنا می زد چو گل در چشم شان لبخند
به شوق ِ زندگی آواز می خواندند
و تا پایان به راه ِ روشن ِ خود با وفا ماندند
عزیزم !
پاک کن از چهره اشکت را
ز جا برخیز !
تو در من زنده ای ، من در تو ، ما هرگز نمی میریم
من و تو با هزاران ِ دیگراین راه را دنبال می گیریم
از آن ِ ماست پیروزی
از آن ِ ماست فردا با همه شادی و بهروزی
عزیزم !کار ِ دنیا رو به آبادی ست
و هر لاله که از خون ِ شهیدان می دمد امروز
نوید ِ روز ِ آزادی ست
هوشنگ ابتهاج - ه. ا. سایه

۱۳۸۹ اردیبهشت ۱۶, پنجشنبه

I've read a lot of books
so I know bunches of stuff that sounds like it could be true
من خیلی کتابها خوانده ام
پس میدانم
مجموعه ای از مسائل که به نظر درست می آیند

زاهد ظاهرپرست از حال ما آگاه نیست
در حق ما هر چه گوید جای هیچ اکراه نیست
در طریقت هر چه پیش سالک آید خیر اوست
در صراط مستقیم ای دل کسی گمراه نیست
تا چه بازی رخ نماید بیدقی خواهیم راند
عرصه شطرنج رندان را مجال شاه نیست
چیست این سقف بلند ساده بسیارنقش
زین معما هیچ دانا در جهان آگاه نیست
صاحب دیوان ما گویی نمی​داند حساب
کاندر این طغرا نشان حسبه لله نیست
هر که خواهد گو بیا و هر چه خواهد گو بگو
کبر و ناز و حاجب و دربان بدین درگاه نیست
بر در میخانه رفتن کار یک رنگان بود
خودفروشان را به کوی می فروشان راه نیست
هر چه هست از قامت ناساز بی اندام ماست
ور نه تشریف تو بر بالای کس کوتاه نیست
بنده پیر خراباتم که لطفش دایم است
ور نه لطف شیخ و زاهد گاه هست و گاه نیست
حافظ ار بر صدر ننشیند ز عالی مشربیست
عاشق دردی کش اندربند مال و جاه نیست