در سال 1357 مردم ایران خوب می دانستند که نمی خواهند دیگر محمد رضا شاه پهلوی بر آنان حکومت کند. انقلاب 57 برای خلع یک حاکم نامحبوب اتفاق افتاد. گروههای مختلف سیاسی با ئیدولوژی های متفاوت در یک موضوع اشتراک داشتند و آن هم براندازی نظام حاکم بود. اما چه چیزی باید جایگزین حکومت پهلوی می شد؟ مردم دو خواسته مشخص داشتند. استقلال از قدرتهای خارجی و حکومت اسلام. استقلال را تحت تاثیر افکار کمونیستی ایستادن و قد علم کردن در برابر امپریالیسم تعریف میکردند و اسلام که منجی بشریت است در شخص امام خمینی تجلی میافت. رهبر محبوبی که مردم به او اعتماد کامل داشتند. امروز که بیش از سی سال از عمر حکومت جدید میگذرد از شعار استقلال، آزادی، جمهوری اسلامی چه چیزی بجا مانده است؟ شعار استقلال به شکل انزوای بین المللی تحقق پیدا کرده است. شعار آزادی خواهی که در آن سالها نیز تعریف درستی از آن در دست نبود تبدیل به آنارشیسم حکومتی شده است. و بقول آقای کروبی از جمهوری اسلامی نه جمهوریتش مانده است و نه اسلامیتش.
مردم میدانستند چه کسی باید حکومت کند. محبوبترین، دیندارترین و پاک ترین را از بین خود انتخاب کردند. برای یک جامعه مذهبی چه کسی بهتر از یک رهبر مذهبی میتواند حکومت کند! در اینکه آیا امام خمینی انتخاب درستی بود یا نه بحثهای بسیاری میتوان داشت. مخالفان و موافقان وی میتوانند دلایل بسیاری له یا علیه وی ارائه دهند. البته با توجه به نارضایتی موجود احتمالا مخالفان دست بالا را خواهند داشت. اما آیا اگر بجای امام خمینی شخصیت فرضی دیگری حاکم میشد ناراضیان، امروز راضی بودند؟
امروز در بین مردم، بسیار میتوان شنید که اگر حکومت تغییر کند باز هم وضعیت مردم بهبود نخواهد یافت. این حرف عامیانه هم درست است و هم غلط. باید این تعبیر که ناشی از یاس مردم است، باز شود و در قالبی علمی مورد بررسی قرار گیرد.
این یاس در واقع واکنشی است به سرانجام مایوس کننده ای که انقلاب 57 در پی داشت. اگرچه مردم در آن سالها به وضوح نمی دانستند که چه چیزی به دست خواهند آورد، اما امروز با گوشت و پوست و استخوانشان جای خالی آنچه را که از دست داده اند احساس میکنند.
آنان جای خالی شکوفائی اقتصادی، احترام بین المللی و آزادیهایی از قبیل انتخاب نوع پوشش را احساس میکنند. و آنان جای خالی شهدایشان را احساس میکنند. در فضای افسرده شهر، مایوسانه به آینده می نگرند و می گویند اگر اینها بروند و آنها بیایند باز هم وضع مردم همین است.
اما ایرانیان تقاص یک اشتباه تاریخی را پس میدهند. پرسش غلطی که میپرسد " چه کسی باید حکومت کند".
مبارزه ما برای باز پس گرفتن حقوقی است که توسط قدرت نادیده گرفته میشود. مبارزه ما برای حاکمیت این یا آن شخص نیست. ما بیش از آنکه به یک رهبر محبوب نیاز داشته باشیم به حاکمیت یک قانون عادلانه نیاز داریم. پس مبارزه ما برای به رسمیت شناخته شدن حقوق مدنی ماست.
امروز میرحسین موسوی در میان مردم از محبوبیت بالایی برخوردار است. هر چند هرگز محبوبیت وی برای مردم در حدی نیست که امام خمینی در سال پنجاه و هفت بود. اما آیا ما باید برای میر حسین از جان خود بگذریم؟ آیا حاکمیت میر حسین مشکلات ما را حل خواهد کرد؟ یا میرحسین هم یک خمینی دیگر خواهد بود؟
ما باید برای اعتقاداتمان هزینه بپردازیم چراکه ارزش زنده بودن ما به حفظ شرافتمان است. اما خواسته ما این نیست که موسوی یا هر کس دیگری بر ما حکومت کند. خواسته ما این است که حاکمیت، حق انتخاب ما را به رسمیت بشناسد. ما حکومتی میخواهیم که اگر فردا محبوب ما نبود بتوانیم بدون خونریزی آنرا پائین بکشیم.
ما حق داریم از وضع موجود انتقاد کنیم. به سلامت انتخابات شک کنیم. به سیاستهای اقتصادی دولت اعتراض کنیم و بپرسیم چرا باید کشورمان, یکی از فاسدترین نظامهای اداری دنیا را داشته باشد. حق داریم از اعتقاداتمان بدون هراس سخن بگوئیم و سانسور نشویم. ما حق داریم نوع پوشش خودمان را خودمان انتخاب کنیم. حق داریم تجمعات مسالمت آمیز برگزار کنیم و از طرف پلیس مورد ضرب و شتم قرار نگیریم.
حاکم فعلی این حقوق ما را به رسمیت نمی شناسد و ما برای اینکه از حقوق انسانی خودمان دفاع کنیم هزینه میدهیم. ما پرسش دیرینه را اینگونه پاسخ میدهیم: "قانونی باید حکومت کند که هیچکس نتواند آزادی دیگری را نقض کند"
مردم میدانستند چه کسی باید حکومت کند. محبوبترین، دیندارترین و پاک ترین را از بین خود انتخاب کردند. برای یک جامعه مذهبی چه کسی بهتر از یک رهبر مذهبی میتواند حکومت کند! در اینکه آیا امام خمینی انتخاب درستی بود یا نه بحثهای بسیاری میتوان داشت. مخالفان و موافقان وی میتوانند دلایل بسیاری له یا علیه وی ارائه دهند. البته با توجه به نارضایتی موجود احتمالا مخالفان دست بالا را خواهند داشت. اما آیا اگر بجای امام خمینی شخصیت فرضی دیگری حاکم میشد ناراضیان، امروز راضی بودند؟
امروز در بین مردم، بسیار میتوان شنید که اگر حکومت تغییر کند باز هم وضعیت مردم بهبود نخواهد یافت. این حرف عامیانه هم درست است و هم غلط. باید این تعبیر که ناشی از یاس مردم است، باز شود و در قالبی علمی مورد بررسی قرار گیرد.
این یاس در واقع واکنشی است به سرانجام مایوس کننده ای که انقلاب 57 در پی داشت. اگرچه مردم در آن سالها به وضوح نمی دانستند که چه چیزی به دست خواهند آورد، اما امروز با گوشت و پوست و استخوانشان جای خالی آنچه را که از دست داده اند احساس میکنند.
آنان جای خالی شکوفائی اقتصادی، احترام بین المللی و آزادیهایی از قبیل انتخاب نوع پوشش را احساس میکنند. و آنان جای خالی شهدایشان را احساس میکنند. در فضای افسرده شهر، مایوسانه به آینده می نگرند و می گویند اگر اینها بروند و آنها بیایند باز هم وضع مردم همین است.
اما ایرانیان تقاص یک اشتباه تاریخی را پس میدهند. پرسش غلطی که میپرسد " چه کسی باید حکومت کند".
مبارزه ما برای باز پس گرفتن حقوقی است که توسط قدرت نادیده گرفته میشود. مبارزه ما برای حاکمیت این یا آن شخص نیست. ما بیش از آنکه به یک رهبر محبوب نیاز داشته باشیم به حاکمیت یک قانون عادلانه نیاز داریم. پس مبارزه ما برای به رسمیت شناخته شدن حقوق مدنی ماست.
امروز میرحسین موسوی در میان مردم از محبوبیت بالایی برخوردار است. هر چند هرگز محبوبیت وی برای مردم در حدی نیست که امام خمینی در سال پنجاه و هفت بود. اما آیا ما باید برای میر حسین از جان خود بگذریم؟ آیا حاکمیت میر حسین مشکلات ما را حل خواهد کرد؟ یا میرحسین هم یک خمینی دیگر خواهد بود؟
ما باید برای اعتقاداتمان هزینه بپردازیم چراکه ارزش زنده بودن ما به حفظ شرافتمان است. اما خواسته ما این نیست که موسوی یا هر کس دیگری بر ما حکومت کند. خواسته ما این است که حاکمیت، حق انتخاب ما را به رسمیت بشناسد. ما حکومتی میخواهیم که اگر فردا محبوب ما نبود بتوانیم بدون خونریزی آنرا پائین بکشیم.
ما حق داریم از وضع موجود انتقاد کنیم. به سلامت انتخابات شک کنیم. به سیاستهای اقتصادی دولت اعتراض کنیم و بپرسیم چرا باید کشورمان, یکی از فاسدترین نظامهای اداری دنیا را داشته باشد. حق داریم از اعتقاداتمان بدون هراس سخن بگوئیم و سانسور نشویم. ما حق داریم نوع پوشش خودمان را خودمان انتخاب کنیم. حق داریم تجمعات مسالمت آمیز برگزار کنیم و از طرف پلیس مورد ضرب و شتم قرار نگیریم.
حاکم فعلی این حقوق ما را به رسمیت نمی شناسد و ما برای اینکه از حقوق انسانی خودمان دفاع کنیم هزینه میدهیم. ما پرسش دیرینه را اینگونه پاسخ میدهیم: "قانونی باید حکومت کند که هیچکس نتواند آزادی دیگری را نقض کند"