بارها پیش آمده است که پشت چراغ قرمز ایستاده ایم و چند کودک به سمت ماشینمان هجوم آورده اند تا یا چیزی به ما بفروشند یا گدایی کنند. بارها شیشه ماشین را بالا کشیده ایم و رویمان را برگردانده ایم. بارها مجبور شده ایم آنها را از کنار خودروی خود برانیم تا کثیفش نکنند اما خیلی وقتها هم اثر انگشتانشان روی شیشه نگاهمان جا مانده است. گاهی درون فضای بسته خودرو بحث کرده ایم که نباید به اینها پول داد یا اینکه چه میشود کرد. گاهی چراغ سبز شده است و بقول دوست شاعرم " در سرعت ماشینها رنج آدمها از یادمان رفته است".
این پیام را به بهانه پلمپ شدن دفتر کار " جمعیت تلاش برای جهانی شایسته کودکان " که در زمینه مسائل کودکان کار و خیابان در تهران فعالیت می کرد نوشته ام.
دولت محمود که حامی فقیر شدن ثروتمندان است در راستای حمایت از حقوق مستضعفین دفتر این سازمان غیر دولتی را پلمپ کرد.
این پیام را به بهانه پلمپ شدن دفتر کار " جمعیت تلاش برای جهانی شایسته کودکان " که در زمینه مسائل کودکان کار و خیابان در تهران فعالیت می کرد نوشته ام.
دولت محمود که حامی فقیر شدن ثروتمندان است در راستای حمایت از حقوق مستضعفین دفتر این سازمان غیر دولتی را پلمپ کرد.
یادم نمی رود صحنه ای را که درمیان راهپیمایی سبز معترضان دختر بچه ای از همین کودکان خیابانی با آکاردیون خود سرود ای ایران می نواخت.
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر