۱۳۸۸ دی ۱۷, پنجشنبه

چه فایده ای دارد؟!

پدر بزرگ تعریف میکرد وقتی خیلی جوان بوده خانه پدریش یک حیات بزرگ داشته با یک حوض بتنی بزرگ، درست وسط حیات. یک روزلازم میشود برای تعمیرات اساسی این حوض از وسط حیات برداشته شود. حوض بزرگ را نمی شد تکان داد. پدرش یک کارگر میاورد تا حوض را خرد کند اما کارگر که حوض بزرگ و بتنی را میبیند برای خرد کردنش 30 تومان مطالبه میکند که آن وقتها پول خیلی زیادی بوده. پدر بزرگ که خیلی کم سن و سال بوده از پدرش میخواهد تا اجازه دهد او این حوض را خراب کند. پدرش هم با اینکه فکر میکرده او توان این کار را ندارد اما میپذیرد.
پدربزرگ نوجوان با پتک میافتد به جان حوض، اما با زور کمی که داشته هرچه پتک میزند حوض از جایش تکان نمی خورد. پدربزرگ تعریف میکند که صبح تا شب پتک میزد اما حوض بزرگ حتی خراش هم بر نمیداشت. اما پدربزرگ نوجوان نا امید نمیشود و به مبارزه ادامه میدهد. تا اینکه یک روز به یکباره حوض تکانی میخورد و از وسط یک رگه شکستگی رویش میافتد. پدر بزرگ تعریف میکند بعد از آن لحظه وقتی یک گوشه پتک میزد گوشه های دیگر حوض هم میریخت و به این ترتیب ضربه های کم زور اما مداوم پدربزرگ نوجوان ، غول بتنی حوض را میشکند و خرد میکند و راه برای تعمیر و بازسازی خانه پدری هموار میشود.

توضیح: این حکایت را از یک آشنا شنیده ام که برایش واقعا اتفاق افتاده بود.

۱ نظر: