این روزها بحث های بسیاری پیرامون افول و مرگ جنبش سبز طرح میشود. تظاهراتهای خیابانی مورد استقبال عمومی قرار نمی گیرند. در بین مردم کمتر از جنبش سبز صحبت میشود. اما همگان میدانند که چیزی درون این جمعیت هست و همه منتظر نشانه ای از آن هستند. هنوز بسیاری از مردم ایران خود را عضوی از این جنبش میدانند. جنبشی که با وجود تنوع اندیشه و مطالبات گاها متضاد، حول محور نارضایتی از حاکمیت شکل گرفته است.
حصر خانگی سران جنبش نه تنها منجر به انفجار احساسات و در نتیجه حضور بیشتر معترضین در تجمعات خیابانی نشد بلکه پس از آن شاهد افزایش اختلافات در درون روشنفکران حامی جنبش بوده ایم. رهبران جدید جنبش مورد اعتماد بسیاری از اقشار نیستند. در بین عموم مردم کمتر شناخته شده اند و اعتبارشان را از منصوبیت به جنبش میگیرند حال آنکه موسوی و کروبی خود اشخاص مهم و معتبری بودند که همراهی آنان به جنبش اعتبار میبخشید.
خیزشهای مردمی در منطقه نیز اگرچه در ابتدا باعث ایجاد شور هیجان بسیاری در میان مردم شده بود اما هرچه بیشتر میگذرد به نظر میرسد تاثیراتش رو به افول است و هیجان کمتری در میان مردم بیدار میکند. بخصوص که بجز مصر و تونس در موارد دیگر هنوز به نتیجه مطلوب نرسیده است. در مورد لیبی شاهد نابودی کشور هستیم و سوریه نیز در مسیری مشابه قرار دارد. در مورد بحرین سرکوب مردم توسط کشورهای عربی و سکوت غرب در قبال آن موجب بی اعتمادی بیشتر مردم نسبت به حمایتهای جهانی شده است.
از سویی فشارهای اقتصادی بر دوش مردم روز افزون است و البته به نارضایتیها دامن میزند. به نظر چنین می رسد که روشنفکران حامی جنبش از این موضوع خوشحالند و حتی بسیاری این خوشحالیشان را مخفی نمی کنند. بسیاری از تحلیلگران امید وارند که افزایش این نارضایتی اقتصادی باعث ریزش بیشتر در بین حامیان حکومت شده و در سوی دیگر انگیزه بیشتری برای حضور خیابانی به مردم بدهد.
اختلافات درون حاکمیت نیز باعث خوشحالی مردم شده و بسیاری نیز منتظرند تا نتیجه این اختلاف باعث تضعیف هرچه بیشتر حاکمیت شود. این موضوع و در پیش بودن انتخابات مجلس باعث شده که رهبران جنبش استراتژی صبر در پیش بگیرند.
با این شرایط که توصیف آن رفت طبیعی است که بسیاری از روی نا امیدی از مرگ جنبش سبز سخن بگویند. اما حتی اگر روشنفکران ناامید باشند نارضایتی ها کاهش پیدا نمی کند. چراکه نه تنها به مطالبات مردم پاسخی داده نشده و مشکلی از مشکلات مردم حل نشده است بلکه شاهد افرایش فشارها بر مردم بوده ایم.
این نارضایتها در روزههای آینده به اشکال مختلف بروز خواهند یافت. همانطور که شاهد ظهور آن در گذشته بوده ایم. شاهد اخیر این گفته شعارهای سبز طرفداران تیم استقلال در بازی مقابل تیم عربستانی بود. اعتراض تماشاچیان به حضور بسیجیان در ورزشگاه با سر دادن شعارهایی همراه بود که در اعتراضات خیابانی توسط سبزها طرح شده بود.
تجزیه و تحلیل واقعه میتواند به روشنفکران ما کمک کند تا شناخت بهتری از جامعه بدست بیاورند. به نظر من چند نکته بسیار مهم در این اعتراضات وجود داشت که باید مورد توجه قرار گیرد:
1. حاکمیت که اقدام به فرستادن این بسیجیان به ورزشگاه نموده بود هرگز گمان نمی کرد که تماشاگران چنین واکنشی نشان دهند. این اقدام تماشاچیان باعث شد حکومت از اقدام خود نتیجه معکوس بگیرد. جالبتر اینکه در سوی دیگر کارزار مخالفان حکومت نیز هرگز چنین حادثه ای را پیش بینی نمی کردند.
2. شعارهایی که تماشاچیان سر دادند بسیار جالب توجه است. آنان میتوانستند به شعار معمول " فوتبال با سیاست نمی خواهیم" اکتفا کنند اما شعارهای بسیار تندتری سردادند. و از جمله شعاری که در روز قدس سال 88 توسط سبز ها طرح شده بود. " نه قزه نه لبنان جانم فدای ایران" شعاری که حتی بعد ها از طرف رهبران جنبش نیز مورد استقبال قرار نگرفت. بااین حال این شعار نمایانگر نارضایتی مردم از حاکمیت است و هر گروهی که از طرف حاکمان مورد حمایت قرار گیرد مغضوب مردم واقع میشود.
3. مورد مهم دیگر عدم حمایت تماشاچیان از مردم بحرین است. این موضوع از آنجا اهمیت پیدا میکند که نتنها حاکمیت بلکه مراجع تقلید و حتی اکثر روشنفکران مخالف حکومت نیز از قیام مردم بحرین حمایت کرده بودند.
4. مورد مهم دیگر حمایت تقریبا تمامی تماشاچیان از شعارهای ضد حکومتی در ورزشگاه است. تماشاگران فوتبال که اکثرا از اقشار کمتر تحصیل کرده میباشند نشان دادند که مخالفت با حاکمیت منحصر به قشر تحصیل کرده جامعه نمیباشد.
هرکدام از نکات فوق جای بحث و تحلیل بیشتر دارد. اما سکوت رهبران جنبش در مقابل این حادثه نیز جالب توجه است. رفتاری که با بیانیه اخیر شورای هماهنگی راه سبز امید بیشتر نمایانگر نارضایتی و عدم تائید این حرکت تماشاچیان از طرف رهبران جنبش است.این شکاف بین مردم و رهبران جنبش خود جای تامل بسیار دارد. اگرچه روشنفکران نباید پی رو افکار عمومی باشند اما در مقطع کنونی اصرار بر حمایت از مردم بحرین سودی برای معترضان بحرینی ندارد و تنها باعث خواهد شد جنبش نتواند از این خیزش مردمی حداکثر بهربرداری را داشته باشد.
مسائلی که در سطور فوق مطرح شد از جوانب مختلف قابل بررسی است اما به نظر من مهمترین نکته نهفته در آن وجود یک شکاف بین مردم با حاکمیت و روشنفکران مخالف حکومت است. هیچ کدام قادر به پیش بینی رفتار مردم نیستند و این اتفاق خوبی نیست.